30 سال از انقلاب اسلامی میگذرد. پرچمداران شعر انقلاب اسلامی، آرامآرام از میان ما رخت برمیبندند. سلمان هراتی، نصرالله مردانی، سیدحسن حسینی، قیصر امینپور و اینک طاهره صفارزاده، رفتند که رفتند. معلوم نیست تا یک دهه دیگر چند نفر از پایهگذاران نسل شعر انقلاب در میان ما باشند؛ سیدعلی موسویگرمارودی، علی معلم دامغانی، سهیل محمودی، یوسفعلی میرشکاک، محمدرضا عبدالملکیان، قادر تهماسبی و... ؛ اینها در میان ما هستند و ما آن واقعه بزرگ را که پیدایش یک نسل بزرگ و درخشان شعری در بحبوحه بحران شعر دهه 50 باشد، دستکم گرفتهایم؛ نسلی که بسیار زودتر از آن حکم جامعهشناسی ادبیات، کار کارستان خود را نشان دادند.
بهترین شعرهای این نسل، پیش از سن 30سالگی و نهایتا تا نیمه دهه چهارم عمرشان سروده شده است. حتی دو شاعر بزرگ و پیشکسوت این نسل که حکم پدری و مادری برای جوانان دهه 60 داشتند یعنی سیدعلی موسویگرمارودی و طاهره صفارزاده نیز از این قاعده مستثنا نبودند.
اما طاهره صفارزاده، از آن جهت استثنا بود که از قله شعر آوانگارد روشنفکرانه اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50، به صف شاعران سیاسی- مذهبی پیوست؛ اگرچه «سفر پنجم» او، دفتری که تقریبا 2 سال قبل از انقلاب منتشر شد، شاهکاری در شعر ایدئولوژیک دینی بهشمار میرود و هنوز هم طراوت و درخشش خود را حفظ کرده است.
او بسی پیش از آن، جایگاهی بلند در شعر روز ایران داشت. دفتر شعرهای انگلیسی او با عنوان «چتر سرخ» در سال 1347 در آمریکا چاپ شد و بازتاب کمنظیری داشت تاجایی که شرقشناس بزرگ آلمانی آنماری شیمل یکی از شعرهای این دفتر را به آلمانی ترجمه کرد و یواخیم.ف.و. اشنایدر، موسیقیدان آلمانی، براساس آن اثری آفرید و در آمریکا نیز دیوید فدرولف، اثری براساس این مجموعه ساخت. «چتر سرخ» ترجمه شد و در ایران با نام «سد و بازوان» و با مقدمهای از محمد حقوقی منتشر شد.
این شد که وقتی او دست به سرودن شعرهایی چون «سفر پنجم» زد، مضمامین ایدئولوژیک دینی، در بافت مدرن شعر او به تلفیقی منحصر بهفرد رسید؛ کاری که بعدها سیدحسن حسینی در «گنجشک و جبرئیل» ادامه داد، به طوری که گنجشک و جبرئیل در عین حال که مرثیهای بر عاشوراست، مجموعهای متراکم از انگارهها و گزارههای ایدئولوژیک است و این 2 اتفاق در گنجشک و جبرئیل به یگانگی رسیدهاند و بدون شک، طاهره صفارزاده نخستین کسی بود که با رویکرد یک شاعر «پیامگزار» مانند ناصر خسرو، شعری مدرن در حوزه مذهب تشیع خلق کرد.
«گریز از میانمایگی / آرزویی بزرگ است؟»
این 2 سطر از یکی از شعرهای واپسین دفتر قیصر امینپور برگزیده شده است. این 2 سطر، جانمایه زندگی شاعرانی چون طاهر صفارزاده، قیصرامینپور و حسن حسینی در سالهای پس از انقلاب است؛ شاعرانی که هیچگاه نخواستند پیاده نظام فرهنگی، زینتالمجالس جشنها و سوگها و کارگزاران ادبی تلقی شوند. گفتم که یکی از مشخصات نسل شاعران انقلاب حتی در پیشکسوتانشان، جوان- پیری، یعنی رسیدن به بلوغ شاعرانه و خلق آثار مشخص و یکه، پیش از عرف متعارف جامعهشناسی ادبیات بوده است. متاسفانه شعر برخی از شاعران نسل اول ا نقلاب، دچار پدیده جوان- مرگی شد. شاید یکی از ریشههای این جوان- مرگی شعر، همان «میانمایگی» و پذیرفتن خونسردانه و بیستیز این «میان مایگی» بوده است.
شعر نسل اول انقلاب، سرشار از عنصر روشنفکری و آگاهیبخشی بود. کسانی مثل قیصر، سیدحسن و صفارزاده هیچگاه نخواستند که از شأن رفیع شعر که همانا رصدبانی و پیشگویی سوانح ایام باشد، نزول کنند و چقدر حالا که صفارزاده به ایستگاه آخرش رسیده است، صدایش رساتر و طنین سخنش تکاندهندهتر است که:
سلام بر همه / الا بر سلام فروش